|
جمعه 18 مرداد 1398برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : sanaz
سلام دوستاي گلم خوشحالم كه به وبلاگم سرزدين اينجا فقط درداي يه عاشق رو ميخونين شايد خودتون هم تجربه شو داشتين من يه عاشق شكست خوردم،يه دختر داغون و دل شكسته جايي بهتر از اينجا واسه نوشتن دردام و حرفاي دلم پيدا نكردم ــ اينجا تموم نوشته هاي من مخاطب خــــــآص داره ــ نظر هاي تبليغاتي هم بلافاصله پاك ميشه ــ تبادل لينك هم آزاده،لينك كنين خبر بدين منم لينكتون كنم
جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : sanaz
باورکنید "ﺩﺭﺩﻫﺎ" ﻧﻮﺷﺘﻨﯽ نیستند،
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : sanaz
شاید برایت عجیبست این همه آرامش ام ! خودمانی بگویم ؛ به آخر خط که برسی دیگر فقط نــــــگاه میکنی
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 23:15 :: نويسنده : sanaz
ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻳﺮ ﺍﺳﺖ!
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : sanaz
ﺧـــــدایا…
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : sanaz
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩﻱ....
یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : sanaz
خسته شدم... خسته ام میفهمی؟! خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن. خسته از منحنی بودن و عشق. خسته از حس غریبانه این تنهایی... بخدا خسته ام از این همه تکرار سکوت... بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ... بخدا خسته ام ازسقوط...
سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : sanaz
“یڪـــ طــرفـﮧ بودטּ “ هـمـﮧ چیــز را نـابــود مے ڪُـند از خیابـــاטּ گــرفتــﮧ تــا رابطــﮧاَشـــ
جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : sanaz
خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند . . .
جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : sanaz
رفیق
گفتی مثل یه کوه پشت سرتم،بهم تکیه کن تکیه کردم،اما افتادم،آخه فقط غبار بودی گفتی زمین زیر پاتم،محکم قدم بردار محکم برداشتم،اما خوردم زمین،آخه تو یخ بودی گفتی چترتم،برو زیر بارون رفتم،اما خیس شدم،آخه تو بسته بودی گفتی خودکارتم،بنویس هرچه دل تنگت می خواهد نوشتم،اما ننوشت،آخه تو تموم شده بودی گفتی سنگ صبورتم،باهام حرف بزن حرف زدم،اما خورد شدم،آخه تو کلوخ بودی گفتی جا سویچیتم،کلیدت رو بده به من دادم،اما خسته شدم،آخه تو دلم رو واسه همه باز کردی گفتی قاب عکستم،عکست رو بده من دادم،اما شکستم،آخه وقتی قاب افتاد شکست زیر عکسم،عکس یکی دیگه بود گفتی رفیقتم،بزن قدش زدم،اما تو محو شدی،آخه تو حباب بودی
حالا من میگم:هی رفیق پاشو از خواب،سرتو از رو شونم بردار... چیه ؟فکر کردی خواستم با بهم زدن خوابت تلافی کنم ؟ نه ! خواستم بگم رسیدیم ته خط، کل مسیر خواب بودی |