درد و دل هاي يـه عـاشـق
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
لاف2چت
•●♥سر پناه عاشقی بی معشوق♥●•
دخمل پسملا
کریستیانو رونالدو
خرید عینک ریبن
ღ.¸`((♥♥سرپناه عشاق♥♥))`.¸.ღ
سایت ایجاد فروشگاه کارت شارژ
خیانت تلخ
دنیای صورتی
کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!
کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!
iiiiiii*&^بازارخنده*&^iiiiiiii
مروارید عاشق
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک هوشمند ابتدا ما را با عنوان درد و دل هاي يـه عـاشـق و آدرس Tiamoo.lxb.ir لينك نماييد سپس مشخصات لينك خود را در زير نوشته . در صورت وجود لينك ما در سايت شما لينكتان به طور خودكار در سايت ما قرار مي گيرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 125
بازدید ماه : 281
بازدید کل : 72444
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
sanaz

آرشيو وبلاگ
شهريور 1392
مرداد 1392


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : sanaz

این روزها چه قدر دلم هوای آن روزها را کرده...اخم

 

دلم خيلي تنگ شده واسه اونوقتا كه دلت واسم تنگ ميشداخم

 

ترا دوس داشتن اگر يك خطاست به تكرار باران خطا ميكنم...اخم

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : sanaz

دلم نه عشق مي خواهد،

نه آرزوهاي بزرگ!

دلم يك فنجان قهوه داغ مي خواهد و يك دوست

كه بشود با او حرف زد و بعد پـشـيـمـان نشد!

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : sanaz

 عشقم،مي خواهم اين راهي كه من و تو آمده ايم را از اول ويران كنم تا هيچكس به اينجا كه ما

رسيده ايم نرسدگریه

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 22:47 :: نويسنده : sanaz

روياي عشق من كسيه كه وقتي مثه سگ و گربه به جون هم افتاديم شب كه شد نزاره از

بغلش جم بخورم و بگه:آشتي نكردما!!!!!!

فقط بدون تو خوابم نمي برهلبخند

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : sanaz

هیچ وقت نفهمیدم چـــرا

درست همان کسی که فکر میکنی

 با هـمـه فرق دارد

یک روز مثل همه

تـنهـایـت می گذارد؟!!

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : sanaz

خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه

چیز برایم رویا شده ، عشق او برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این

است که... 

د و ســـــ تــــــ ش د ا ر م

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : sanaz

وقتي به يكي زيادي تو زندگيت اهميت بدي اهميتتو تو زندگيش از دست ميدي.

به همين راحتي...اخم

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 18:22 :: نويسنده : sanaz

نیمه شب ، آواره و بی حس حال

 

  در سرم سودای عشقی بی زوال

 

  پرسه ای آغاز کردیم در خیال

 

   دل به یاد آورد ایام وصال

 

از جدایی یک دو سالی می گذشت

 

یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت

 

دل به یاد آورد اول بار را

 

خاطرات اولین دیدار را

 

آن نظر بازی آن اسرار را

 

آن دو چشم مست آهو وار را

 

همچو رازی ، مبهم و سر بسته بود

 

چون من از تکراره او هم خسته بود

 

آمد هم اشیان شد با من او

 

هم نشین و هم زبان شد با من او

 

خسته جان بودم که جان شد با من او

 

نا توان بود و توان شد با من او

 

دامنش شد خوابگاه خستگی

 

این چنین آغاز شد دلبستگی

 

وای از آن شب زنده داری تا سحر

 

وای از آن عمری که با او شد به سر

 

مست او بودم زدنیا بی خبر

 

دم به دم این عشق میشد بیشتر

 

آمد و با خلوتم دم ساز شد

 

گفتگو ها بین ما آغاز شد

 

گفتمش در عشق پابرجاست دل

 

گر گشایی چشم دل زیباست دل

 

گر تو زورق بان شوی دریاست

 

بی تو شام بیفرداست دل

 

دل ز عشق روی تو حیران شده

 

در پی عشق تو سرگردان شده

 

گفت...

 

گفت در عشقت وفا دارم بدان

 

من تو را بس دوست می دارم بدان

 

شوق وصلت را به سر دارم بدان

 

چون تویی مخمور خمارم بدان

 

با تو شادی می شود غم هایه من

 

با تو زیبا می شود فردای من

 

گفتمش عشقت به دل افزون شده

 

دل زجادوی رخت افزون شده

 

جز تو هر یادی به دل مدفون شده

 

عالم از زیباییت مجنون شده

 

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش

 

طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

 

در سرم جز عشق او سودا نبود

 

بهر کس جز او در این دل جا نبود

 

دیده جز بر روی او بینا نبود

 

همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

 

خوبی او شهره آفاق بود

 

در نجابت در نکوهی تاق بود

 

روزگار...

 

روزگار اما وفا با ما نداشت

 

طاقت خوشبختی ما را نداشت

 

پیش پای عشق ما سنگی  گذاشت

 

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

 

آخر این قصه هجران بود و  بس

 

حسرت و رنج فراوان بود و بس

 

یار ما را از جدایی غم نبود

 

در غمش مجنون و عاشق کم نبود

 

بر سر پیمان خود محکم نبود

 

سهم من از عشق جز ماتم نبود

 

با من دیوانه پیمان ساده بست

 

ساده ام آن عهد و پیمان را شکست

 

بی خبر پیمان یاری را گسست

 

این خبر ناگاه پشتم را شکست

 

آن کبوتر عاقبت از بند رست

 

رفت و با دلدار دیگر عهد بست

 

باکه گویم او که هم خون من است

 

خصم جان و تشنه خون من است

 

بخت بد وین وصل او قسمت نشد

 

این گدا مشمول آن رحمت نشد

 

آن طلا حاصل به این قیمت نشد

 

عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست

 

با چنین تقدیر بد ، تدبیر  نیست

 

از غمش با دود و دم هم دم شدم

 

باده نوش غصه ی او من  شدم

 

مست  مخمور و خراب از غم شدم

 

ذره ذره آب گشتم کم شدم

 

آخر آتش زد دل دیوانه را

 

سوخت بی پروا پر پروانه را

 

عشق من...

 

عشق من،از من گذشتی ، خوش گذر

 

بعد از این حتی تو اسمم را نبر

 

خاطراتم را تو بیرون کن ز سر

 

دیشب از کف رفت فردا را نگر

 

آخر این یک بار از من بشنو پند

 

بر منو بر روزگارم دل مبند

 

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود

 

عشق دیرین گسسته تار و پود

 

گر چه آبه رفته باز آید به رود

 

ماهی بیچاره اما مرده بود

 

بعد از این...

 

بعد از اين هم آشیانت هر که هست

 

♥ باش با او یاده تو مارا بس است ♥

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد